[C13] اسفند (احمد پناهنده)

آدرس این مقاله  در فراز  :        Afrazboom.blogsky.com//0000/00/00/post-13

منبع  :  انجمن پ‍‍ژوهشی ایرانشهر       http://iranshahr.org

توضیح :   8 قطعه

 

(C13-1)

زمان درازی است که ذهن ِ من، روی این مدار اندیشه می کند که چگونه می شود کشوری چون ایران با آن فرهنگ ِ گوهرآفرین که زلالی ِ الماسش چشمهای جهانیان را خیره کرده است و سراسر ایاّمش در زمان باستان بر بستر ِ شاد خوانی  و شاد خواری و شادگویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سر سرای کاشانه شان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان ِ از دست رفته خود لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادی ِ فرو خفته در عزیز از دست رفته را بایستی در زندگان شکوفا کرد، جشنی بنام عشّاق نداشته باشند؟

ملتی که جشن های ملی و فراملی اش چون نوروز، مهرگان و سده و و و قدمتش به هزاران سال می رسد و هر روز از ماهشان را که با نام روز یکی می شد، جشن می گرفتند، آیا پذیرفتنی است جشنی را بنام عشق اجرا نکنند؟

در حالی که هر جشنی حکایت از شادی و شادمانی می کند که سرلوحه اش عشق و دلدادگی و دلباختگی است.

ملتی که پیامبر ِ خردش آشو زرتشت با پیام گوهرین و جاودانه اش گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک را عالم گیر کرده است که از آن پیامها چیزی جزء عشق نمی چکد آیا می شود قبول کرد که روزی را بنام عشق در تاریخ خود نداشته باشند؟

ملتی که سرزمینش رستنگاه گل سرخ و لاله و شقایق است و گلاب ِ گل سرخ ِ قمصرش، قمزها و قر کمرها را در شادمانی ِ نشاط  انگیز ِ سرور ِ سبز ِ جشن ها و اعیاد، گلاب باران می کند، آیا سزاوار است که جشنی بنام عشق نداشته باشد در حالی که گل سرخ، سمبل عشق آتشین است.

(C13-2)

آخر چطور ممکن است کشورهای نوبنیاد از نظر تاریخی در مقایسه با تاریخ ایران که بسیاری از اعیاد ایرانی را وارد تقویم خود کرده اند، جشنی بنام عشق داشته باشند اما میعادگاه ِ جشن های ِ سالار ِ جهانی که لبریز از عشق و شیدایی است، جشنی بنام عشق نداشته باشد؟

فراموش نکنیم که این فرهنگ حاکم امروزی بر کهن دیارمان ایران، فرهنگی نیست که پدران  و مادران ِ دوران باستانی و پادشاهی مان تا مقطع ِ حمله تازیان به ایران، آن را گرامی می داشتند و در زندگی ِ روزمره شان جاری می کردند بلکه به گواهی تاریخ ِ مختصری که از آن زمان مانده است و آثار و کاوش های باستان شناسان، همگی مؤید ِ شادی و شادمانی و شادخواری و شادخوانی و شادگویی ِ نیاکانمان را در دوران قبل از تازش ِ تازیان گواهی می دهند و گزارش می کنند.

از طرف دیگر از یاد نبریم که تازش ِ تازیان به ایران و پس از آن حمله و هجوم اقوام وحشی و بیابانگرد ِ ترک و تاتار که با شهرنشینی میانه ای نداشتند، بر فرهنگ و تمدن ِ شهرنشینی تاختند و بی شمار آثار فرهنگی و تمدنی را یا نابود کردند و یا در حریق آتش سوزانند و به جای آن فرهنگ ِ بیابان گردی و ناله و مصیبت خود را رواج دادند.

کافی است در این باره افاضات محمد غزالی را از نظر بگذارنیم تا مشخص گردد این راهزنان و نابودکنندگان ِ فرهنگ ِ ایران، با چه جدّیتی، خواهان محو جشن های ایرانیان بودند.

آنجا که در کتاب کیمیای سعادت می‌گوید که:

” ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!” (۱)

(C13-3)

حال با این نمونه که نشانه ی مشتی از خروار است، تصوّر کنیم چنین بیماران و بیگانه پرستان، در طول و عرض تاریخ، چه جنایاتی در حق ِ فرهنگ ِ ایرانزمین مرتکب شده اند.

فهمیدن این موضوع سخت نخواهد بود که امروز بسیاری از اعیاد، جشن و سرور، شادی و شادمانی و نشاط و رقص و پایکوبی ِ نیاکانمان، در زیر خروارها خرافات ِ رواج داده شده، از دیده و سفره شادمانی ما پنهان مانده اند که تا دیروز جشن های بزرگ و فراملی مهرگان و سده نیز، چنین سرنوشتی داشتند اما چندی است که این اعیاد به همّت ِ زنان و مردان ِ پاک سرشت و فرهنگ دوست، از زیر آوارهای قرون اعصار بیرون کشیده شده و پای در خانه ها، معابر، بامها و شهرها و روستاها گذاشته و شادی و شادمانی و شادخوانی را سفره شادخواری زینت گسترده است.

اما هنوز همّت بزرگ ِ این فرهنگ زنان ومردان از نتایج سحر است. باشد تا به کوشش ِ ادامه دهندگان این همّتسالار زنان و مردان، دولت اعیاد و جشن و سرور ِ دیگر، از زیر آوار ِ خرافات ِ قرون اعصار بدمد و بیرون در آید.

(C13-4)

بر کسی پوشیده نیست که امروز یکی از بزرگترین عید جهانی ” تولد مسیح ” است که علاقه مندانش در سراسر جهان با شکوه هر چه تمامتر آن را برگزار می کنند. غافل از اینکه بدانند، چنین روزی، روز تولد عیسی مسیح نیست و هنوز هم به درستی معلوم نشده است که عیسی مسیح در چه روزی از سال به دنیا آمده است.

به عبارت دیگر روز ۲۵ دسامبر، روز واقعی زاده شدن عیسی مسیح نیست، بلکه روز تولد میترا یا مهر است.

“ تا امروز هم، محققین جهان ِ مسیحیت و غیره نتوانستند تاریخ ِ دقیق تولد مسیح را پیدا کنند. دلیل اینکه روز تولد میترا را برای زادروز ِ عیسی مسیح انتخاب کردند، دلیلی است تاریخی که آئین میترائیسم، قبل از ظهور مسیح و حتی تا سال ۳۵۴ میلادی آئین غالب امپراتوری رم بود.

استیلای ِ کیش میترا در امپراتوری رم، چهار قرن تمام ادامه یافت تا اینکه کنستانتین امپراتور رم، آیین ِ مسیحت را به عنوان کیش رسمی امپراتوری اعلام کرد و از آن پس مخالفت با آیین میترایی شروع شد.

اما این کیش ِ جدید نتوانست حتی با حمایت امپراتوری بر نفوذ چهارصد ساله میترائیسم خاتمه دهد و در نهایت کوشید به جای جنگیدن با این کیش، با آن به تعامل و همزیستی روی آورد. به همین منظور به جای تدوین سالروزها و سنتهای جدید، کوشید همان سالروزها و سنت های شناخته شده و آشنای ِ میترایی را به مسیحیت منتقل کند که معروفترین آنها تعین روز تولد عیسی مسیح در ۲۵ دسامبر است. و این همان روزی است که از صدها سال پیش از آن به عنوان روز تولد مهر ( خورشید ) در امپراتوری رم جشن گرفته می شد.

همین سازشکاری در مورد روز مقدس مسیحیت ( یکشنبه ) صورت گرفت که قبلاً روز مقدس میترا ( مهر ) بود و به همین مناسبت روز خورشید نامیده می شد که هنوز هم عنوان روز خورشید را در زبان آلمانی و انگلیسی تحت نام ” زون تاگ ” و ” سان دی ” حفظ کرده است.” (۲)

(C13-5)

همه این مقدمه چینی ها را انجام دادم تا یکی از جشن هایی که پس از تازش ِ تازیان به ایران از حافظه تاریخی ملت ایران پاک شده بود از زیر آوار ِ خرافات بیرون بکشم.

بی گمان فرهنگ ِ گوهر آفرین و سنن ِ سالار ِ ملی ِ ملت ِ ایران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شادخوانی و شاد گویی و شاد رقصی.

و فرهنگ عزا و ماتم و مصیبت و گریه و سینه زنی و قمه زنی را در آن، جایگاهی نبوده و نیست.

زیرا ایرانیان در هرماه، یک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.

نام این جشن ها، در تاریخ ایرانیان فروردین گان، اردیبهشت گان، خردادگان، تیرگان، امردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، دیگان، بهمن گان و اسفندگان ثبت شده است.

گذشته از این، در عهد نیاکانمان در ایران باستان، هر روزی از ماه نامی داشت.

به عنوان مثال روز اول هر ماه بنام اهورا مزدا بود، روز دوم بنام بهمن یا سرشت وخرد ِ پاک نام داشت، روز سوم بنام  اردیبهشت یعنی سمبل پاکی و راستی و زلالی ِ خرد وجان ودل بود، روز چهارم بنام شهریور، نماد فرمانروایی، پادشاهی ودادگری بود علیه بیداد، روز پنجم بنام زمین یا سپندارمذ بود که به عبارتی بنام ِ روز عشق درفرهنگ ِ نیاکانمان ثبت شد.

(C13-6)

زیرا زمین سمبل ِ زایش و فروتنی و عشق، تمامی زیباییها خود را بی هیچ توقعی تقدیم پاره های تن خود می کند تا تمامی طول عمرشان را بهره ای به کام و جان نوش کنند.

گلها این سمبل و نماد زیبایی و تماشایی ِ طبیعت ِ زمینی و امروز سمبل ِ عشق و عروسی و شادمانی و جشن ها و اعیاد، همگی هدایای زمین است به انسان که عشق بورزیم به زندگی و دوست بداریم یکدیگر را چون گلها.

بنابراین زمین این مادر آفریده های طبیعت که این چنین همه پاره های جگرش را جهت خشنودی و خوشحالی ما در طبق اخلاص بخشیده است جای دارد که یک روز در سال را بنام سپندارمذ یا روز ارزانی عشق زمینی جشن بگیریم.

جشنی که نیاکانمان آن را در دل و جان ِ خود، با تمامی وجود گرامی می داشتند و در چنین روزی به یکدیگر هدیه می دادند.

این جشن در آن دوران باستان روز پنجم اسفندماه  برگزار می شد زیرا نیاکانمان سال را به ۱۲ ماه و هر ماه را به سی روز تقسیم می کردند اما به دلیل تغییراتی در تقویم ِ سال وماه، در دوره جدیدتر، روز سپندارمذ بر حسب ِ تقویم جدید برابر است با ۲۹ بهمن ماه امروزی.

ایرانیان باستان این جشن را روز پنجم اسفند ماه تحت نام اسفندگان برگزار می کردند زیرا در این روز نام روز با نام ماه یکی می شد.

دلیل اینکه این جشن را جشن زن هم گفته اند،این است که هم زمین وهم زن سمبل بارداری، باروری وزایش هستند.

(C13-7)

ابوریحان بیرونی می نویسد:

” اسفندارمذ فرشته موکل بر زمین است و نیز زنهای عفیف ِ رستگار و شوهردوست و خیرخواه…در زمان گذشته بویژه این روز، عید زنان بوده است و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند وهنوز این رسم در اصفهان ودیگر شهرهای پهله ( شهرهای ناحیه مرکزی و غرب ایرا ن) باقی مانده است “

همچنین ادامه می دهد:

” که در این روز زنان بر تخت پادشاهی فرمان می رانند، همه کارها نیز بدست مردان و پسران انجام می گرفت ”

اهمیت این موضوع امروز نیاز ِ جان ِ همه جانان وعاشقان ِ فرهنگ و سنن شادی آفرین ِ ایران است که هریک به فراخور حال و توان خود به تاریخ خود رجوع کند و با همّتی بی همتا آن سنن و فرهنگ ِ شادمانی گستر ِ نیاکانمان را از زیر خروارها خرافات و جهل و جنون ِ فرهنگ بیابان گردان و شترسالاران بیرون آورند.

هر چند امروز به شکل گسترده ای روز ۲۵ بهمن ماه برابر ۱۴ فوریه روز عشاق در مغرب زمین ثبت شده است اما برای ما ایرانیان روز واقعی عشق روز ۲۹ بهمن ماه برابر ۱۸ فوریه است.

روزی که چندین سده قبل از والنتاین ِ امروزی در سراسر پهن دشت ِ بی کران سرای ایران، کران تا کران بنام روز سپندارمذ یعنی روز نماد عشق به زمین و زن، جشن گرفته می شد.

(C13-8)

هرچند عمل انسانی ِ والنتیوس، کشیش ِ رومی در زمان امپراتور ِ سخت گیر و دیوانه ای بنام کلودیوس جهت جاری کردن خطبه عقد بین سربازان ِ از ازدواج محروم شده قابل قدردانی است و عاقبت جانش را در زندان ِ کلودیس بواسطه عاشق ِ دختر ِ زندانبان شدن از دست داد اما این اتفاق تاریخی می تواند فقط برای غربیها که تاریخشان در قیاس با تاریخ کهن ِ ایران تهی از جشن و سرور و سروری وسرفرازی است، حائز اهمیت باشد.

زیرا عشقی که والنتیوس جانش را پی آن ازدست داد جزئی از عشقی است که نیاکانمان نسبت به سمبل بارداری و زایش طبیعت و به تبع آن زن ابراز می داشتند.

پس بیاییم مانند نورور و مهرگان و سده و چهارشنبه سوری و سیزده بدر، جشن اسفندگان را که جشن ِ عشق به زمین و زن است این سمبلهای بی همتای ِ زایش و بارداری و باروری را به بزرگی آنها جشن بگیریم و به شادمانی آنها شادمان تر، شادی و شادگویی و شادخوانی و شادخواری کنیم.

سمبل های ِ زیبایی ِ طبیعت را به سمبل های زایش و بارداری انسان هدیه کنیم و سراپای وجودشان را گل افشان نماییم.

فروزان باد روز عشق به زمین و زن! سمبل های بی همتای زایش، بارداری و باروری در هر خانه و کاشانه ای

  

(۱) بر گرفته از کتاب ِ دیدی نو از دین ِ کهن، اثر دکتر فرهنگ مهر چاپ دوم، صفحه ی ۱۸۴

(۲) بر گرفته از مقاله ی دکتر شجاع الدین شفا در کیهان ( چاپ لندن )