[C14] جشن سده (احمد پناهنده)

آدرس این مقاله  در فراز  :        Afrazboom.blogsky.com//0000/00/00/post-14

منبع  :  انجمن پ‍‍ژوهشی ایرانشهر       http://iranshahr.org

توضیح :   7 قطعه

 

(C14-1)

از نظر نجومی نیاکان ما در روزگاران بسیار کهن یا باستان، سال را به دو پاره تقسیم می کردند.

۱- تابستان بزرگ ۲- زمستان بزرگ

تابستان بزرگ شامل بهار و تابستان فعلی باضافه ماه مهر از فصل پائیز را شامل می شد. اما زمستان بزرگ در برگیرنده ماههای آبان و آذر و فصل زمستان امروزی بود.

نیاکانمان این جشن را که صد روز از زمستان گذشته بود و صد شب و روز مانده به نوروز یعنی روز دهم بهمن ماه، ماه خرد یا منش ِ نیک، برگزار می کردند. این جشن در ردیف جشن های نوروز و مهرگان از کهن ترین اعیاد ایرانی است که پدران و مادران ما باشکوه هر چه تمامتر آن را در سراسر ِ پهن دشت ِ بیکران سرای ِ ایرانزمین با رقص و پایکوبی جلوه ای از شادی و سرورِ آتشگون می بخشیدند.

از نگاه و نظر تاریخی، پیدایش آتش و جشن “سده ” را به هوشنگ شاه از پادشاهان پیشدادی نسبت می دهند. بطوری حکیم توس – فردوسی نامدار – در اثر جاودانی و ماندگارش شاهنامه، نقل می کند، روزی هوشنگ شاه با همراهانش به سمت کوهی روان بودند که ناگهان موجودی دراز، تیره تن و سیاه رنگ دید که در بالای سرش دوچشم ِ پر از چشمه ی خون داشت و از دهانش نحوست و تیرگی فضای جهان پیرامون را تیره و تار کرده بود و تنوره می کشید تا با دندانی از زهر کشنده، در جان خرد فرو برد.

یکی روز شاه ِ جهان سوی کوه

گذر کرد با چند کس هم گروه

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره تن و تیز تار

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون

ز دود ِ دهانش جهان تیره گون

هوشنگ شاه ابتدا نگاهی به این موجود بدخیم که نماینده ِ تیره گی و اهریمن شب است، می اندازد و بعد با خردمندی، سنگی از زمین بر می گیرد و آن را در چنگ خود مهار می کند و سپس با زور کیانی و خرد ِ بیدار به سوی مار رها می کند. تا بلکه آن را نابود کند. اما مار می جهد و سنگ به سنگ دیگری برخورد می کند و چون هر دو سنگ از جنس سنگ ِ چخماق بودند، فروغ (جرقه ای) از دل سنگ پدیدار می شود. جرقه ی آتش به بوته های پیرامون سرایت می کند و فروغ ِ آذرگون را به جان و دل و دیده و خرد می تاباند.

(C14-2)

نگاه کرد هوشنگ با هوش و سنگ

گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ

به زور کیانی رهانید دست

جهانسوز مار از جهانجوی جست

بر آمد به سنگ گران سنگ خرد

همان و همین سنگ بشکست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

مار فرار می کند اما آتش فروزان می شود و نور می گستراند و انرژی می بخشد. از این رویداد هوشنگ شاه شادمان می شود و خداوند را نیایش می کند که راز ِ آتش را به او آشکار کرده است. شادمان و پیروز، هوشنگ شاه آتش را از همان هنگام کعبه خرد قرار می دهد و به میمنت، آن روز را جشن می گیرد و این سنت تا به امروز برجا مانده است.

نشد مار کشته ولیکن ز راز

ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

جهاندار پیش جهان آفرین

نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد

همین آتش آن گاه قبله نهاد

سپس با تعظیم به نور جاودانی ِ ایزد، نیایشی در نهایت خرد به جای می آورد. از اینکه ایزد چنین فروغی را به او نمایاند.

بگفتا فروغی است این ایزدی

پرستید باید اگر بخردی

شب فرا می رسد و تیرگی غلبه می کند. اما هوشنگ شاه اینبار با آتش، بوته ها و خس و خاشاک را به بلندای کوهی، شعله ور می کند و با یاران خود در گرداگرد ِ شعله های شفق گون آتش حلقه می زنند.

در پرتو ِ نور آتش به جشن و پایکوبی می پردازند و ساغرها را از باده پر می کنند و لبی به میمنت و این هدیه بزرگ طبیعت، تر می کنند و گونه ها را ارغوان نقش می زنند. این جشن و پایکوبی فرخنده را از پی تهنیت ِ فروغ آتش “سده” نامگذاری می کنند.

(C14-3)

این یادگار جشن آتش گون ِ “سده”، از هوشنگ شاه تا به امروز در سینه و وجدانهای تاریخی ایرانیان ثبت شده است و هر سال ایرانیان این جشن بزرگ شادمانی گستر را در پهن دشت ِ بیکران سرایِ ِ ایران زمین جلوه هایی از نور و روشنایی و گرما و انرژی می بخشند.

این یادگار ِ پایدار، هر ساله نام هوشنگ شاه را بر تارک ِ یاد و اندیشه و خرد و وجدان های بیدار، آوازی دلکش را در فضای مطهر و معطر دیار ِ یاران، سرزمین ایران، ترنم می کند.

با چنین کشفی و یا پیدا کردنی، هوشنگ شاه توانست جهان تاریک و تیرگی را روشن و آباد کند و جهانی از مردمان را شاد و شادمان گرداند. جهانی که از پس چنین آباد کردنی از هوشنگ شاه به نیکی یاد کرد و به نیکویی یاد می کنند.

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه

همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد

سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار

بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد

جهانی به نیکی ازو یاد کرد

کشف آتش که سر چشمه انرژی است، تحولی شگرف را در زندگی بشریت سبب شد. بطوریکه با فروغ ِ آتش دل تاریکی را دریدند و فرهنگ و تمدن بشریت را از پس ِ آن، پایه گزاری کردند.

با به چنگ آوردن ِ گوهر آتش و انرژی حاصل از آن، بشر توانست، ذرات ِ آهن ِ مخلوط با خاک و سنگ را با حرارت آتش، ذوب کند و از دل سنگ خارا، آهن را بیرون کشد.

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ

به آتش ز آهن جدا کرد سنگ

سر مایه کرد آهن آبگون

کز آن سنگ خارا کشیدش برون

با شناختن این راه کار ِ جدا سازی آهن از سنگ معدن و خاک، بشر تکنیک آهنگری و یا چلنگری را پیشه خود کرد و از طریق این حرفه و شغل و تکنیک توانست از آهن تولید کرده ارّه و تیشه و…بسازد.

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد

از آهنگری ارّه و تیشه کرد

(C14-4)

با ساختن چنین ابزاری، بشر توانست با آن، جانوران را شکار کند و از گیاه خواری، توامان به گوشت خواری روی آورد. همچنین توانست با این ابزار در مقابل جانوران وحشی از خود دفاع کند.

بد نیست بدانیم که تا زمان کشف آتش، خوراک مردمان آن زمان، میوه درختان و لباسشان از برگ گیاهان بود.

از آن پیش کاین کارها شد بسیج

نبُد خوردنی ها جز از میوه هیچ

همه کار مردم نبودی به برگ

که پوشیدنی شان همه بود برگ

از این پس ارابه تکامل را قرار و آرام، شایسته نبود و اسب چابک سوار ِ تکامل، با سرعت ِ متناسب با زمان و مکان، راه ِ ناهموار ِ تاریخ را پیمودنی سزاوار کرد و قله های رفیع پیشرفت و دانش بشری را یکی بعد از دیگری فتحی ظفر پیما طی کردند. چاره اندیشیدند که چگونه می توانند دل دریاها را بشکافند و رودها جاری نمایند و زمین ها را آبیاری کنند.

زمین نشیمنگاهشان را وسعت دادند. باغ و مزارع را به آن افزودند. کشاورزی را آغاز کردند و تخم و بذر را برای تولید نان و قوت ِ روزانه در چراگاه ها پاشیدند و و و …الی آخر.

چو این کرده شد چاره آب ساخت

ز دریای ها رودها را بتاخت

به جوی و به رود آب ها راه کرد

به فرخندگی رنج کوتاه کرد

چراگاه مردم بدان بر فزود

پراکند پس تخم و کشت و درود

برنجید پس هرکسی نان خویش

بورزید و بشناخت سامان خویش

و…الی آخر.

از منظر دینی این جشن یاد آور اهمیت نور، روشنایی، آتش، انرژی و گرما است. نوری که از خدا جدا است و از خدا جدا نیست. قبله ای که در همه جا هست. زیرا هر جا نور است، خدا هم در آنجا است. همچنین روشنایی و مهر، همیشه با روشنایی بی پایان خدایی یکی بوده است.

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست

عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست

ما پرتو حقیم و هم اوییم و نه اوییم

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست

 (C14-5)

آیین جشن سده: 

حکیم عمر خیام در کتاب “نوروز نامه” می نویسد:

“هرسال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آوردند، بعد از آن تا به امروز، زمان این جشن به دست فراموشی سپرده شد و فقط زرتشتیان که نگهبان ِ سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را بر پا می داشتند.”

در تاریخ آمده است که مردآویج زیاری به سال ۳۲۳ هجری (سده دهم میلادی) این جشن را در اصفهان، با شکوه ِ درخورِ شکوه سده، برگزار می کرد.

همچنین در زمان غزنویان این جشن دوباره رونق گرفت و عنصری شاعر نامدار ایران در یکی از جشن های سده در برابر سلطان محمود غزنوی قصیده ای در باره سده خواند که آغاز آن با این بیت شروع می شود:

سده جشن ملوک نامدار است

ز افریدون و از جم یادگار است

همانطوریکه در سطور بالا به اشاره آمد جشن سده در صدمین روز ِ طی شده از زمستان ِ بزرگ، برگزار می شد که به حساب نیاکانمان  ۱۰ بهمن آن را جشن می گرفتند. بطوریکه فرخی سیستانی در این باره می سراید:

از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه

سدهء ِ فرخ روز دهم بهمن ماه

چله بزرگ از اول دی ماه تا دهم بهمن را شامل می شود و بیست روز آخر بهمن هم در فرهنگ عوام چله کوچک است که شامل بیست روز و بیست شب است.

اوج سرما ی زمستان در چهار روز آخر ِ چله بزرگ و چها روز اول چله کوچک است که به چار چار شهرت دارد. و می گویند نمودار شدن و کشف آتش نیز در چار چار روی داده است.

(C14-6)

اکنون مایل هستیم که برای بزرگداشت این جشن ِ شادمان، شما را به روستا های خراسان ببریم تا ببینیم که هموطنمان خراسانی ما این جشن را چگونه برگزار می کنند و سده را امسال با آنها به جشن بنشینیم.

روستاییان خراسانی به مدت سه روز یعنی از یازدهم تا سیزدهم بهمن به مناسبت جشن سده به شادی و شادمانی می پردازند. چرا که سده بلندای سال شماریست که از سویی، نشان می دهد به نوروز جمشیدی پنجاه روز بیش نمانده و بزودی زمستان سیاه، جای به بهار خواهد داد و از سویی، دورنمای سد روزه ی برداشت خرمن را نمایان می سازد. به همین دلیل پیش از فرا رسیدن جشن، از کوچک و بزرگ، پیاده و سوار به کوه و صحرا می روند و پشته هایی از خار و خاشاک به روستا آورده و پسینگاه روز دهم بهمن، بر بلندترین بام خانه گرد آمده و بوته ها را روی هم  انباشته کرده، و وقتی که خورشید غروب می کند و شب روستا را زیر چادر خود می کشد، بزرگ خانواده، آتش به خرمن بوته ها می زند. همینکه تابش ِ آتش دل ِ تاریکی را می درد، فریاد ِ شادی و شادمانی که همراه با نیایشی ساده و پاک است با پایکوبی و دست افشانی، خواندن سرود سده را آغاز می کنند:

آی سده، سده، سده

سد به غَله، پنجَه به نوروز

آی سده، سده، سده

سد به غله، پنجَه به نوروز

زنُون بی شُو، چَله به دَر شُو ( زنان بی شوهر، عمر سرما تمام شد)

زنُون شُودار، به غم گرفتار ( زنان شوهردار ِ غم دار آغاز کار هستند)

سد به غَله، پنجَه بَه نوروز

دُختَرون دِخَنه، د ِ فکر ِ جَمَئه، نوروز بی یمَه ( دختران در خانه به فکر رخت نوروزی هستند، نوروز آمد )

سد به غله، پنجه به نوروز

دُختَرون دِخَنه بَرَ شُو مثلَه ( دختران در خانه برای شوهر می نالند )

سد به غله، پنجه به نوروز

سَده در پشت دالُو، بِمیرَن غِله دارو

( سده در پشت دالان کمین کرده است، محتکرین از غصه بمیرین، چون دیگر نمی توانند احتکار کنند)

سَده، سَده ما، می شود گلهء ما ( جشن سده مال ماست و تعداد گوسفندان و گله ما به سد می رسد)

(C14-6)

پس از آنکه تابش ِ آتش در پشت بام ها فروکش کرد، صحرا، میدان ِ بروز شور و هیجان جوانان می شود. می خوانند و بوته های فروزان ِ آتش ِ به طناب بسته را به دور سر می چرخانند. سالمندان به گرد آنان نشسته و تماشاگر شادی و شادمانی می شوند. چون باور دارند که تماشای سده سوزی و آتش سده موجب تندرستی و بهروزی است. با آتش سده به روی زمین، سختی های زمستانی کاهش پیدا می کند و زمین نفس می کشد و زندگی بهاری آغاز می شود. این جشن سه روزه با شادی و امید پایان می یابد و خاکستر آتش سده بر پشت بام ها باقی می ماند. چرا که باور هست اگر باران ببارد و آب، خاکستر آتش سده را بشوید، سال خوبی در پیش است (۱)

بنابراین در ایران ِ باستان و در میان زرتشتیان ِ ایران، این جشن نزدیک غروب آفتاب با آتش افروزی آغاز می شد و امروز هم با همان سنت، کوپه هایی از بوته و خار و هیزم در بیرون شهر فراهم آورده و درحالی که موبدان لاله به دست اوستا زمزمه می کنند، بوته ها را روشن کرده و مردمی که در آن جا جمع شده اند، نماز ِ آتش ِ نیایش خوانده و سپس دست یکدیگر را گرفته به دور آتش می چرخند و شادی و پایکوبی می کنند.

آری برگزاری ِ آیین ِ این فروغ ِ جاودانه، در فرهنگ ایران زمین از روزگار هوشنگ شاه تاکنون باقی مانده است و آتش ِ فروزان، در دل شب های سیاه زمستانی آنچنان جلوه گر است که به گفته عنصری:

گر از فصل زمستان است بهمن

چرا امشب جهان چون لاله زار است

در پایان این نوشته مایل هستم نیایش آتش را زینت بخش دل و جان و خرد همه هموطنانم بکنم. زیرا که خود یکبار به مناسبتی این سرود را همراه هموطنان زرتشتی ام در روزهای پرواز وار جوانی ام در کنار آذرگاه فریاد کردم.

 (C14-7)

نیایش آتش:

درود بر تو ای آتش!

ای برترین آفریدهء سزاوار ستایش اهورا مزدا!

به خشنودی اهورا مزدا، راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.

خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (۳ بار)

بر می گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورا باور داشته باشم.

به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد!

افروخته باش در این خانه!

پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه!

به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! آسایش آسان! پناه آسان! آسایش فراوان!

فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد،  که خانه مراوده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند.

راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.

خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (۳ بار) (۲)

در پایان ِ این جشن شادی آفرین که جان و خرد هر ایرانی را از گرمای آتش به هم نزدیک می کند، دلهامان را از کینه و خشم کور پاک کنیم و نهال دشمنی برکنیم و درخت گرما بخش دوستی و صفا را در دلها بنشانیم. باشد که در پرتو این فروغ ِ گرما بخش، از واگرایی در آییم و به همگرایی برسیم. تا در پرتو ِ این یگانگی، بتوانیم این اهریمن فرود آمده بر فراز ایران زمین را از ریشه بخشکانیم.

در هم چو روزی محترم، در هم چو جشنی محتشم

باید شمردن مغتنم، بر خیز ما را “می” بده

روزی خوش ِ دلکش بود، چون گفتگو ز “آتش” بود

آبی چو آتش خوش بود، مخصوص در آتشکده (مجد الاسلام کرمانی )

 

پی نوشت

(۱) بر گرفته از مقاله ” جشن آتش ِ ” دوست ارجمند و دانشمندم آقای دکتر تورج پارسی، که ایشان هم از کتاب آقای ابراهیم شکورزاده ( عقاید مردم خراسان رویه ۱۱۱ ) بهره جسته اند.

(۲) بر گرفته از مقاله ” جشن آتش ِ” دوست ارجمند و دانشمندم آقای دکتر تورج پارسی.

* همچنین برای غنا بخشیدن ِ این نوشته از کتاب دکتر فرهنگ مهر (دیدی نو از دین کهن یا فلسفه زرتشت) بهره جستم.

** پرستش در فرهنگ باستانی ایران به معنای پرستاری و نگهبانی است و آتش پرست یعنی پرستار و نگهبان آتش.

*** شعرهای فردوسی از شاهنامه چاپ مسکو.