آدرس این مقاله در فراز : Afrazboom.blogsky.com//0000/00/00/post-2
منبع : انجمن پژوهشی ایرانشهر http://iranshahr.org
توضیح : 13 قطعه
(C2-1)
بی گمان فرهنگ گوهر آفرین و سنن ِ سالار ِ ملی ِ ملت ِ ایران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی. و فرهنگ عزا و ماتم و مصیبت و گریه و سینه زنی و قمه زنی را در آن، جایگاهی نبوده و نیست.زیرا ایرانیان در هر ماه، یک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.
نام این جشن ها، در تاریخ ایرانیان فروردین گان، اردیبهشت گان، خردادگان، تیرگان، امردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، دیگان، بهمنگان و اسفندگان ثبت شده است. بنابراین با برگزاری ِ این جشن های ماهانه و در کنارشان جشن های باشکوه و دلفروز ِ نوروز و سده و یلدا و مهرگان و چهارشنبه سوری و … دیگر جایی برای ناله و ماتم ِ فرهنگ بیابان گردان نبود تا تمامی سال را زانوی غم و ماتم، بغل بگیرند و بر نادانی و بدبختی خود گریه و زاری کنند.
وقتیکه نور و روشنایی و آتش، مظهر و نماد ِ عشق ِ شورانگیز ِ شادمانی در شب ِ شراب ِ ارغوانی در باورهای فرهنگ ِ گوهرآفرین نیاکانمان در کهن دیار ِ جانان نقش بسته بود، بر تاریکی و تیرگی و سیاهی و ظلمت بوده است که دریده شوند و از جای جای ِ جان ِ جامعه ِ جاندار ِ جانان، گور خود را گم کنند. و بر خورشید روشنایی گستر بود که سفره نور و گرما را در دلها، طبق طبق عشق و شادابی و شادمانی پهن کند.
در کنار این جشن های ماهانه – اما - روز تولد زرتشت، پیامبر ِ خرد، در روز ِ خرداد فروردین ماه یعنی روز ششم فروردین برگزار می شد و ابوریحان بیرونی از آن به عنوان نوروز بزرگ نام می برد و نیاکان زرتشتی ما و امروز زرتشتیان، این روز را با شکوه هر چه تمامتر جشن می گرفتند و می گیرند.
اما در میان سی و یک جشن سالیانه، جشن های ملی و فرا ملی نوروز، سده، مهرگان، چهارشنبه سوری و یلدا، جایگاه ویژه ای در فرهنگ ِ گوهر آفرین ِ ایرانیان دارد و ایرانیان در هر نقطه از گیتی این اعیاد را در اوج شکوهمندی ِ خیره کننده، در مداری بالا بلند و با غروری بی همتا برگزار می کنند.
در بین این جشن های باشکوه و دلفروز که جان می بخشند و دلها را از شادمانی، شاداب و چهره ها را از شراب ارغوانی بی تاب می کنند، اگر جشن های نوروز و تیرگان و مهرگان و دیگان که به مناسبت تغییرات طبیعی گردش زمین به دور خورشید صورت می پذیرد و با طبیعت همساز و خوش تر است.
اما جشن های سده، آذرگان، اردیبهشت گان و چهارشنبه سوری را با آتش دمسازتر است زیرا این جشن ها به پاس و احترام آتش برگزار می شدند و می شوند.
(C2-2)
بی گمان آتش در نگاه و باور نیاکانمان همواره مظهر ِ پاکی، روشنایی، انرژی، صداقت، راستی و در رأس آنها دریدن تاریکی و تیره گی و تیره روزی بوده است. به همین منظور این عنصر اهورایی را که نمادی از چیرگی بر تیره گی در زندگانی بشر خود را تثبیت کرده است، گرامی می داشتند و آن را نگهبانی و نگهداری می کردند. زیرا با کشف آتش، ارابه تکامل ِ اجتماعی در عرصه های مختلف زندگانی ِ بشر، شتابی در خور فهم انسان و زمان پیدا کرد و پاره های جگر زمین را برای پروراندن ابزار و آلات، جهت رونق و رفاه اجتماع ِ انسانی، تغییر حالت داد.
از این رو است که نیاکانمان جشن هایی به پاس و احترام و قدسیت آتش برپا می کردند که تا امروز در جان و تن و خرد هر ایرانی زبانه می کشد و آن را گرامی و عزیز می دارند.
نوروز اما بی گفت و گو، از زیباترین و شور انگیزترین جشن بشریت است که هماهنگ با جشن طبیعت و به تعادل رسیدن روز و شب در یک حرکت دورانی زمین به دور خورشید، با شادمانی و سُروری بی همتا، در پهن دشت ایران زمین و فرا ایران زمین برگزار می شود.
به همین مناسبت ایرانیان برای بزرگداشت نوروز ِ نوآور و نورباور با سور ِ چهارشنبه سوری به پیش باز آن می روند و با آتش سوری، ناپاکیها و کدورتها و دشمنی ها را می سوزانند و با یگانگی و صافی و دوستی و آشتی پا به منزل جوان کننده دیده و دل ِ نوروز می گذارند و روزی نو از سال را در عرصه زندگی آغاز می کنند.
(C2-3)
نگاهی به پیدایش ” نوروز ” و فلسفه آن
فردوسی نامدار و پاسدار سخن پارسی در اثر جاودانه و یگانه اش شاهنامه می فرماید:
جمشید شاه از پادشاهان کیانی ِ ایرانی، پس از کیومرث شاه، هوشنگ شاه و تهمورث شاه است که برای سر و سامان و سازمان دادن به کشور و بر قرار کردن نظم و نظام در جامعه و تربیت مردم، کوشش های ِ جانانه و خردمندانهء فراوان کرد.
هم او بود که با هوش ِ خردمندانه اش، مردمان ِ سرزمین ایران را به چهار طبقه تقسیم کرد:
ا – آموزان ( آموزگاران )
۲ – نیساران ( لشکریان )
۳ – نسودیان ( کشاورزان ) و
۴ –اهنو خویشان ( پیشه وران )
جمشید شاه نخستین کسی بود که تقسیم کار را در جامعه باب کرد تا تحت آن، هر کسی متناسب با توانایی و استعدادش بتواند باری از ارابه تکامل ِ جامعه را بدوش بکشد.
نخست آلت جنگ را دست برد
در نام جستن به گردان سپرد
به فرّ کیی نرم کرد آهنا
چو خُود و زره کرد و چون جوشنا
دگر پنجه اندیشه جامه کرد
که پوشند هنگام جنگ و نبرد
ز کتّان و ابریشم و موی قز
قصب کرد پرمایه دیبا و خز
بیاموختشان رشتن و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن
چو شد بافته شستن و دوختن
گرفتند از و یکسر آموختن
ز هر انجمن پیشه ور گرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خورد
چهارم که خوانند اهنو خوشی
همان دست ورزان ابا سرکشی
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند
در تندرستی و راه گزند
(C2-4)
آری، این جمشید شاه بود که کشاورزی و ساختن آلات و ابزار جنگی و خانگی را به مردم آموزش داد. از معادن ِ کانی، فلزات را جهت ساختن ابزار استخراج کرد. از گیاهان دارویی، دارو ساخت و در امر پزشکی برای مداوای بیماران از این داروها سود جست.
از برکت این نوآوری و پیشرفت، رفاه و سلامتی را در جای جای جان ِ جامعه گسترش داد و امنیت اجتماعی را در مدار ِ بالا بلند ِ زندگانی ِ مردم تثبیت کرد.
پس از فراغت از این نوآوری و رفاه و امنیت اجتماعی بود که خود را برای جشنی فراگیر و شادی آفرین آماده کرد:
همه کردنی ها چو آمد به جای
ز جای مهی برتر آورد پای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو بر داشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
همانطوریکه ملاحظه می کنیم این یادگار ِ خجسته و میمون، از روزگار ِ جمشید شاه به ما به ارث رسیده است. و تا امروز- نوروز- این سنت دیرینه و دیرپای علی رغم هجوم و شبیخون ِ بیگانگان و کشتار ملت و ویرانی ایران و سوزاندن کتابها و کتابخانه ها و آثار ذیقیمت فرهنگی نتوانسته اند نام و نشان این مردم را با سنت های پایدارشان از صفحه روزگار بزدایند.
(C2-5)
کف آلوده دهننان در طول تاریخ ِ اشغالگری شان، نعره های شوم ِ محو ِ سنن ِ زندگی ساز و شادی آفرین ایران را، چون چهارشنبه سوری و نوروز و سده و مهرگان، نفیر کشیدند. اما به کوری چشم این ضد سُرور و سورچرانی و شادی و شادمانی و شادخواری و شادکامی و جشن، این سنن باستانی و ملی هر بار سمندروار از خاکستر ِ آتش برخاسته و آتش به هستی جانوران ِ دد منش ِ به ظاهر آدم نما زدند. و آنانیکه نتوانستند بر این سنت های دیرپای و دیرزی و شادمانی آفرین ظفر آیند، آنها را به مرام چرکین و ننگین خود آلودند تا آن را از محتوی تهی کنند.
هرچند ایرانیان برای حفظ ارزش های فرهنگی ، جشن ها و سنن ملی، در مقابل راهزنان تازی، مغولی و تیموری به آنها رنگ مذهبی اسلامی و سامی دادند. اما چنین رنگ و لعابی به این ارزشها در درازمدت سبب شده است که جدا سازی بسیاری از سنن ملی ایرانی از سنن بیگانگان دچار مشکل شود.
بطوریکه پس از تسط اعراب بر سرزمین ایران و رواج خرافه گرایی و نابودی میراث مدنی، فرهنگی و سنن و ارزشهای غرور آفرین و شادمانی گستر ایرانیان، سر آن داشتند تا هرچه مظهر ایرانی و ایرانیت است، نابود کنند.
چنانکه تاریخ گواهی می دهد، سعدابن ابی وقاص پس از وارد شدن به تیسفون “فرمان داد تا در شهر مسجدی بسازند و از آن پس به جای آتشگاه و باژ و برسم و زمزمه در این شهر بزرگ که سالها مرکز موبدان و مغان بود، جزء بانگ اذان و تهلیل و تسبیح چیزی شنیده نشود “.
آری ایرانیان برای نجات و پاسداری از سنن شادی آفرین خود در مقابل ددان، نامهایی براین ارزشها نهادند که با فرهنگ بیگانگان منافاتی نداشت.
مثلاً ” برای حفظ آرامگاه کورش آن را قبر ِ ام النسا و یا مقبره مادر سلیمان خواندند و یا آتشکده آذرگشسب و تحت جمشید را تخت سلیمان نامیدند. بطوریکه در تغییر این نام ها به قدری افراط شد که در قرن چهارم نویسندگانی چون ابن حوقل در کتاب صورت الارض و استخری در مسالک و الممالک و در قرن پنجم ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه عن القرون الخالیه و ابن بلخی در فارسنامه و محمد بن محمود بن احمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرائب الموجود خود را مجبور دیدند که انتساب تخت جمشید را به سلیمان تکذیب کنند.”
(C2-6)
توضیح
یکی کردن جمشید و سلیمان پس از حمله اعراب بی علت نبوده است. زیرا جمشید و سلیمان هر دو شاه و پیغمبر بودند. هر دو تخت جواهر نشان ساختند. هر دو کارهای خارق العاده انجام دادند. هر دو به آسمان رفتند. منتها تخت جمشید را دیوان به دوش کشیدند و قالیچه سلیمان را باد به حرکت در آورد. هر دو از قدرتی که منشاء خدایی داشت، بهره مند بودند. هر دو بعداً از لطف خدا دور شدند.
یکی به سبب غرور و خوردن گوشت و دیگری به سبب ازدواج با دختران غیر سامی و بی عدالتی.
بنابر آنچه در بالا آمد، ایرانیان با نبوغ فکری برای حفظ آثار باستانی و ملی و پاسداری از میراث فرهنگی با چنین شگردهایی توانستند آنها را حفظ کنند.
همانطور که در بالا آمده است، نوروز بیگمان منطقی ترین و دل انگیز ترین جشن ها، برای اثبات آغار سال است. زیرا با عید طبیعت و جوان شدن دشت و دمن و کوه و کوهسار و آبشار و جویبار و برابری شب و روز هماهنگ است.
همچنین نوروز و آغاز تحویل سال با اعتدال ربیعی همراه است و آن هنگامی است که خورشید روی مدار استوا قرار می گیرد و روز و شب با هم برابر می شوند.
نوروز جشن ِ طبیعت است که پس از خواب زمستانی بیدار می شود و لباس کهنه را به دور می افکند و جامه نو می پوشد.
نوروز همچنین، جشن تعادل ِ طبیعت در مدار منظومه شمسی است و به پاس چنین تعادلی، طبیعت ِ گل افشان و سبزپوشان، لاله ها را در لاله زاران، آبشاران را در کوهساران و جویباران را در چمن زاران زندگی می بخشد.
(C2-7)
به همین منظور ابوریحان بیرونی در ” التفهیم لاوایل صناعه التقویم ” در باره رسوم پارسیان، اینکه نوروز چیست؟ می فرماید:
” نوروز نخستین روز از فروردین ماه…و پیشانی سال نو است و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ باشد.
زیرا که خسروان بدآن پنج روز، حق های حشم (خویشان و چاکران) و گروهان بگذاردندی و حاجت ها روا کردندی و آن گاه بدآن روز ششم خلوت کردندی، خاصگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزی است از زمانه و بدو ملک آغازید گردیدن “.
و ادامه می دهد ” به باور پارسیان در این روز، جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید “.
خیام در نوروزنامه می نویسد:
” و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدآن هنگام که فرمان فرستاد که ثبات گیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را برگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ جهان را “.
” از دیدگاه دینی، مراسم جشن نوروز همیشه با خواندن جَشَن آغاز می شود و زرتشتیان پیش از دید و بازدید ِ نوروزی به ” در مهر ” و پرستشگاه های خود می روند و ستایش خداوند را به جای می آورند.
شاهان هخامنشی در این روز در تالار آپادانا بار عام می دادند، نمایندگان کشورهای خارجی، استادان، گروه های مختلف به پیشگاه شاه بار می یافتند، هدیه می دادند و هدیه می گرفتند.
داریوش کبیر در نوروز هر سال به معبد بابل می رفت و دست رب النوع بابل را می گرفت.
(C2-8)
شاهان ساسانی با شکوه فراوان، نوروز را جشن می گرفتند. پادشاه با جامه ابریشمی در بارگاه می نشست و موبدان ِ موبد با سینی بزرگی که در آن، نان و سبزی و شراب و انگشتر و شمشیر و دوات و قلم و… بود با اسب و باز به پیش شاه می رفت و شادباشی به این عبارت می گفت:
” شاها!
به جشن فروردین به ماه فروردین، آزادی گزین بر داد و دین کیان!
سروش آورد ترا دانایی و بینایی و کاردانی!
و دیر زیوی با خوی هژبر!
شادباش به تخت زرین!
انوشه خور به جام جمشید و آئین نیاکان!
در همت بلند باش!
نیکو کاری و داد و راستی نگاهدار!
سرت سبز و جوانی چون خوید!
اسب کامکار و پیروز به جنگ!
تیغت روشن و کاری به دشمن!
بازت گیرا و خجسته به شکار!
کارت راست چون تیر!
سرایت آباد و زندگی بسیار باد! ”
” پس از چیرگی تازیان، در زمان بعضی از خلفای اموی و عباسی، جشن نوروز با شکوه برگزار می شد. مثلاً آمده است که عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی و معتضد خلیفه عباسی با تقلید از سنت ساسانیان، لباس زربفت می پوشیدند، روی تخت می نشستند و سپس یک تن خوش صدا و خوش قدم به نام “امیر نوروزی” یا “میمنت” پروای ورود می خواست و شادباش می گفت.
در زمان دیلمیان، غزنویان و سلجوقیان هم جشن نوروز برگزار می شد.
(C2-9)
از زمان ساسانیان رسم بود که ۲۵ روز پیش از نوروز بر روی هفت ستون گلی، غلات یا حبوبات می کاشتند و هرکدام محصولش خوب می شد، باور داشتند که آن محصول در آن سال خوب می شود. خانه تکانی، لباس نو پوشیدن، دید و بازدید و تبادل هدایا از سنتهای این عید است.
سفره هفت سین یا هفت شین (گویا درست تر است) که اشاره به هفت امشاسپندان است… آتش، آیینه، اوستا، گلاب پاشی و نقل سفید، ظرف آب، آویشن، شاخه های سرو و مورد، پلوماهی، انار و آجیل همه مفاهیم نمادین (سمبلیک) داشتند.
جشن نوروز به بسیاری از کشورهای اسلامی، تا مغولستان در آسیا و مصر و زنگبار در افریقا رفت. اکبرشاه در هندوستان در سال ۱۵۸۴ نه تنها جشن نوروز و مهرگان را با شکوه هر چه بیشتر جشن می گرفت بلکه گاهنامه ایرانی زرتشتی با نام های فروردین، اردیبهشت را جانشین نام های تقویم اسلامی کرد. پادشاهان عثمانی نیز نوروز را جشن می گرفتند.”
در غربت غریب غرب و شرق ایرانیان باورمند و عاشق به آداب و رسوم زندگی بخش نیاکانمان که سراسر شاد خواری و شاد خوانی و شاد رقصی و شاد گویی بوده است با جمع شدن در هیئت یک کنسرت و یا محفل َ رقص و آواز، شب های چهارشنبه سوری و نوروز را تا صبح به پایکوبی مشغول می شوند و با نوشیدن خون رگ ِ تاک، گونه ها را ارغوانی ِ عاشقانه نقش می زنند. با هم این بیت شعر را که از دل بر آمده است، بخوانیم:
امشب ز شراب َ شهر َ یاران، مستم
با یار نشستم و به او، دل بستم
ای! می، تو گواه باش که من از دل و جان
از شوق وصال َ رخ َ یار سر مستم
(C2-10)
بطوریکه تاریخ باستان ایرانیان گواهی می دهد، سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان خود لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادمانی فروخفته در عزیز از دست رفته را باید در زندگان شکوفا کرد. به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند.
اما افسوس و صد افسوس با حمله تازیان به ایران، اعراب مهاجم ِ ضد فرهنگ ِ شادی و شادمانی، این فرهنگ غنی شاد را به ماتم و ناله و لابه و عزا تبدیل کردند. بطوریکه سکان دار این فرهنگ عزا، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که:
” ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!”
اما بر خلاف خواست این ضد سنن شادی آفرین، مردم ِ با فرهنگ ایران، این جشن ها را به کوری چشمان ِ ذلت پرست و عزادوست، زنده نگاه داشتند و امروز هم با شکوهی بی همتا آن را پاس و عزیز می دارند.
بویژه از جشن های ملی، سه جشن نوروز، مهرگان و سده، امروز هم با شکوه هر چه تمامتر در پهن دشت ِ بی کران سرای ایران زمین برگزار می شود و در کنارشان جشن های سوری و یلدا با جلوه های خیره کنندهء چشمان، در هر سرا و مکانی از ایرانیان، با شادی و شادمانی و شادخواری برگزار می شود.
(C2-11)
فروردینگان نام جشنی است از جشنهای ِ ماهانه که در آن، نام روز با نام ماه، همنام می گردد و چون همنام می گردد، پس، آنروز جشن است.
فروردینگان اولین جشن ماهانه ی سال است که در آغاز بهار و پس از نوروز، نوروز بزرگ و سیزده بدر برگزار می شود. زیرا فروردین روز از ماه فروردین است.
این جشن در ماهی که سراسرش جشن است، در اوج شادی ِ مردمان ِ پهنه ی ایرانزمین به لحاظ جغرافیایی و پهنه ی فرهنگ ِ ایرانی، در شادمانی ِ طبیعت، در بهار ِ شکوفه باران، به یاد ِ رفتگان و نشاط ِ روان آنها، بر بستری از پاکیزه گی و با بوی خوش عود و کندر در آتش برگزار می شده و هم اکنون می شود.
گویی شادی و شادمانی از ویژه گیهای ذاتی ِ نیاکانمان بوده که غم را در سرای شان، هرگز مکانی نبوده است.
حتی در همین جشن فروردینگان یا جشن فرودُگ ها، آنها را غم همراه نبوده و نیست. بلکه صحنه آرایی می کردند و می کنند تا آنانیکه زنده هستند به شادمانی بپردازند و در این شادمانی ِ بهاری، روان ِ رفتگان را با دود کردن چوب ِ معطر و آتش افروختن، به خانه های خویشان فرا خوانند تا در این بهار ِ شکوفه زار، در جمع ِ شادمان ِ خویشان ِ زنده گان، شاد گردند.
(C2-12)
این جشن با همه ی کهنسالی و بارها و همواره با هجوم پیاپی بیگانگان ِ ضد شادی و شادمانی، تا کنون به همت ِ همت مداران و ادامه دهندگان راستین نیاکانمان از هر غبار ِ فراموشی بیرون کشیده شده و در جای جای ِ جان ِ جهان ِ ایرانزمین و در سرزمین قلوب ایرانیان، پاک و منزه به امروزیان سپرده شده است تا هر چه بالا بلندتر و زلال و شفافتر، بر بام ِ ایرانزمین در همه سو جشن گرفته شود.
برماست که امروزه، چنین جشن و جشن هایی در این ردیف را بدور از هیاهوی ِ غوغا سالاران و واداده گان، که واگویی و برگزاری ِ چنین جشن هایی را توهین به حافظه تاریخی قلمداد می کنند، هر چه با شکوه تر و هر بار، پر رونق تر برگزار کنیم.
و راستی ” چه عبث گفتار، زشت پندار و قبیح کرداری است که کسانی پیدا می شوند که تکرار و واگویی ِ این اعیاد و جشنها را توهین به حافظه تاریخ برداشت می کنند اما نمی دانند که هر عید باز گشتی است به اصل ِ خویش اما نه در جا زدن در گذشته بلکه در مداری والاتر و بالا بلندتر و نزدیک شدن به منتهای ِ انتهای ی یگانگی ِ خویشتن.”
در بهار قرار براین است که همه چیز از نو آغاز گردد و تازه شود و تازه تر گردد.
تازه شدنی جدید در کسوت ِ تولدی نو، در همه سو و دید و باز دید ِ همگانی در هر سرای و هر مکان، حتی دعوت و بازدید از روان های رفتگان.
به همین منظور است که باورمندان ِ چنین جشنی، برای دعوت و پیشواز از روان های پاک خویشان، خانه هاشان را از هر غباری پاکیزه می کنند و با آتش افروختن و بوی خوش پراکندن، روان ها را ستایش می کنند.
معنای فروردین، فروهر و یا فروهرها و ماه فروردین در واقع ماه فروهرها است و جشن ِ فروردینگان برای شادی و نشاط فروهرها برگزار می شود.
اینکه می گوییم برای شادی و نشاط ِ فروهرها چنین جشنی برگزار می کردند، معنی اش این است که نیاکان ِ زرتشتیمان، غم و ناله و شیون و زاری را بیگانه بودند. از این جهت به جای گریه و زاری بر مزارشان، سفره ی جشن می گستردند و شادمانی می کردند.
(C2-13)
بهار با همه ی زیبایی و شکفتگی اش با ماه فروردین که ماه فروهرها و یا روان های پاک است، آغاز می شود و روزی نو از سال ِ نو را با جشنی فراگیر در همه سوی ِ فلات ایران، کران تا کران و در بی کران سرای ایران، بنام نوروز آغاز می کند تا باشادمانی و نشاط به استقبال جشن بزرگتری بنام نوروز بزرگ برویم که ابر مرد ِ تاریخِ ایرانزمین و مبلغ اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک، دیده به این هستی باز می کند.
در همین اوج شادمانی و سرور بسر می بریم که جشن ِ سبز ِ سیزده بدر از راه می رسد و با عشقی بی همتا برای بیرون کردن ِ هر آنچه که نامش غم است، به صحرا و چمن زار آغوش می گشاییم و کوهسار و چشمه سار را طراوت می چینیم و در کنار جویبار، زیبایی طبیعت را می نوشیم و شاداب می گردیم.
در حال و هوای جشن ِ طراوت باران ِ سبز ِ سیزده بدر بسر می بریم که با شادی و نشاطی بی همتا، نشمینگا همان را از هر غباری پاک می کنیم و با آتش افروختن و دود کردن چوب های معطر، آمدن ِ روان در گذشته گانمان را به انتظار می نشینیم تا شادی و نشاط مان را با آنها تقسیم کنیم.
چنین است که در فروردین ماه جشن روان و یا فرودُگ را به یاد همه ی روانان برگزار می کنیم.
هر چند پنج روز آخر هر سال به فروهر ِ درگذشگان اختصاص دارد اما فروردین روز از ماه فروردین، جشن روان و یا فرودُگ است که در سراسر ِ کهن دیار ِ ایران ِ باستان برگزار می شده و امروز زرتشتیان در چنین روزی بر مزار ِ درگذشتگان (در تهران در قصر فیروزه) گرد هم جمع می شوند و موبدان با لباس سفید اوستا می خوانند و برای شادی و شادمانی روان در گذشتگان، عود و کندر در آتش می سوزانند و گل و گیاه و میوه و شمع و لرک* سر مزارشان می گذارند.
زیرا نیاکان ِ زرتشتی مان را باور بر این بود:
” که همه ی آفریدگان، نخست به صورت فره وشی بودند.
فره وشی گوهری مینوی است که از نوع گوهر اهورایی است – گوهری که اهورامزدا هم از آن است. سپس این فره وشی ها شکل مادی به خود می گیرند. پس از درگذشت آدمی تصویر مادی یا فلکی ِ فره وشی باقی می ماند . به جهان فره وشی برمی گردد.”
فروردینگان ِ شادمان ِ همه ی روان های ِ درگذشتگان شاد باد
با کمک منبع : بر گرفته از کتاب دیدی نو از دینی کهن اثر دکتر فرهنگ مهر، چاپ دوم، سال ۱۳۷۵